اصولگرایی چیست؟ اصولگرا کیست؟ آیا اصولگرا بودن تنها به لفاظی است؟ پایبندی به اصول چگونه مشخص می گردد؟

این سوالاتی است که باید این روزها برای آن ها پاسخی مناسب پیدا نمود.شاید بتوان بهترین تعریف از اصولگرایی را منشور اصولگرایی که توسط جامعتین تدوین شد دانست. اما در حرف چه بسیارند اصولگرایان و چه کمند در عمل. کسانی که چون اقبال امروز مردم به اصولگرایان می بینند به این منش اظهار تمایل می کنند و چه بسا با برگشتن ورق به نفع جریانی دیگر آنها نیز چهره گردانند. و یا چون تنها راه موفقیت را اظهار اصولگرایی می دانند این منش را در پییش گرفته اند. زیادند این حزب بادها.

اما تکلیف چیست؟ چگونه باید تشخیص داد.

اصولگرایی را باید در سه ورطه فکر، گفتار و عمل سنجید. شاید ذهنیت اشخاص را نتوان به درستی تشخیص داد. در واقع افکار فرد را باید در گفتارش جستجو کرد. البته در یک زمان طولانی مدت. یعنی نمی توان با یک سخنرانی، مصاحبه و غیره فردی را اصولگرا دانست. اما این مقوله نیز از آسیب در امان نیست. همانگونه که در بالا نیز اشاره شد با گفتار صرف نمی توان اصولگرایی را شناخت. نتیجه این که باید یه عمل نگاه کرد. باید سنجید. زیر و رو کرد. چه بسیار اصولگرایانی که سخنوران خوبی بوده و هستند اما در مقام عمل کمیتشان می لنگد. اصولگرای واقعی را از گفتار درستی که عملی مناسب را نیز در پی داشته است پیدا کنیم. عمل مناسب منطبق بر گفتار صحیح  نتیجه افکار عالی است. بنابراین همه چیز در عمل افراد است که مشخص می گردد. این گونه باید پیدا کرد اصولگرا  را.

اما آن موضوعی که من را وادار به نوشتن این مطلب نمود مشاهده افرادی در این روزهای انتخاباتی است که خود را اصولگرا معرفی می کنند اما شاید دارای شاخص های اصولگرایی نباشند. تنها یک غیر اصلاح طلبند. و شاید فراتر از آن یک مخالف تابش. چیزی از اصولگرایی در ایشان نمی بینم. آیا این ها صرفا معیار مناسبی است؟ می توان تنها به خاطر مخالف تابش بودن کسی را اصولگرا دانست؟ شاید این یک شرط لازم باشد ولی شرط کافی نیز هست؟

 

 

پ ن : شاید بعدا مطلبی در باب نقد اصولگرایی در اردکان نگاشتم.